- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم هزار بار شکـسـتم، هزار مرتـبه مُردم دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟ شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم شب آمـدم که بگـریـم تـمام درد دلـم را سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او برای آمدنِ روزِ مرگ، لحـظه شمـردم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت روشـنتـرین سـتارهٔ صبح وجـود رفت آن شب صدای گـریهٔ بـاران بـلـنـد بود بر شانههای زخمی دریا، چو رود رفت روشنتر از زلالی نور آمد و چه حیف با چـند یـادگـاری سـرخ و کـبـود رفت بال و پری برای پـرسـتـو نـمـانده بود! آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟ رحـمی به قـبـر خـاکی او هم نمیکـنـند این شد که مخـفـیانه و بی یـادبود رفت مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان میگفت بعد فـاطمهام هر چه بود رفت هر شب کـنار تربت او ياس کوچکـش دم میگرفت: مادر خوبم چه زود رفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
سـر مـیگـذارد آسـمــان بـر آسـتـانـت غـرقـیـم در دریـای لـطـف بیکـرانت محـبـوبتر از هر کـسی نزد رسـولی آغـوش او هـمـواره میشد مـیـزبـانت چون مادری دلسوز، مرهم مینشاندی بر زخـم او بـا دسـتهـای مـهـربـانت نـور پدر وقتی که شد خـامـوش دیگر تاریک شد، تاریکِ تـاریک آسـمـانت حق علی را غصب کردند و پس از آن انـداخــتـنـد آتـش بـه جــان آشــیــانـت میسوختی در شعـلههای کـیـنههـاشان آه از دلـت آه از دل آتــشــفــشـانـت... با دستهای بـسته حـیـدر را که بردند با چـشم خود انگـار دیدی رفت جانت پشت سر حیدر خودت را میکـشاندی آه از تن مـجـروح و از اشـک روانت هجده بهار از عمر تو تنهـا گـذشت آه نـاگـاه دیـدی میرسـد فـصـل خـزانـت پـیـچـیـد در خـانـه بـرای آخـریـن بـار بـوی تـنـور داغ و بـوی عـطـر نـانت بانو تو حتی بعد از اینکه پَـر کـشیدی بـودی به فـکـر کـودکـان نـیـمـهجـانت بند کـفـن وا شد تو با مـهـری فـراوان آغـوش وا کـردی بـه روی کـودکـانت آن کودکـانی که پس از تو رنج دیـدند ای کاش پـایـان داشت اینجا داسـتـانت یا لااقـل بـانـو نـمیرفـتی تو ای کـاش آن روز در گــودال بــا قــدّ کــمــانـت دیدی حسینت را که تنها و غریب است دیدی که غرق خون شده اینک جوانت با نـاله تا گـفـتـی بُـنـَیَّ عـرش لـرزیـد عالم همه حیران شد از صبر و توانت گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت وقـتی شـنـید این واژهها را از زبـانت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صدای گریه از عرش معلّی میرود بالا همین که نیمهشبها دست زهرا میرود بالا گمانم مرکز ثقل زمین را شعلهها سوزاند که آتش از در و دیوار دنیا میرود بالا هنوز از ماجرای کوچهها شرمندهاش هستند اگر دیـوارهـا کـج تا ثـریـا میرود بالا تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار که روی شانهها تابوت مولا میرود بالا سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن فقـط هر آیـنـه دیـوار حاشا میرود بالا شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند که دود آتشِ امـروز، فـردا میرود بالا به لب در هر قنوت آوای «أَینَالمُنتَقِم؟» داریم که دست لطف مادر نیز با ما میرود بالا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی مرا در روضه دعوت میکند زهرا یعـنی کـریـمـانه کـرامت میکند زهرا بیش از پدر مـادر محبت میکند زهرا از نان شب خرج رعیت میکند زهرا تـفـسـیر نـاب آیـههـای هـل اتـی یعـنی لـطـف بدون مـنـت و بیانـتـهـا یـعـنی پـیـراهـنـش در دست خـالی گـدا یعـنی شام زفـافـش هم عـنایت میکـند زهـرا غم میزداید از دل سائل به یک لبخند با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند یک روز نان سفره و یک روز گردن بند همواره لطـف بینهـایت میکـند زهرا هرکس مقیم خانهاش شد، اهل ایمان شد مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد چادر نمـازش هم هـدایت میکند زهرا زهـراتـر از زهـرا ندارد عـالـم ایجـاد آیـات قـرآن از مقـامـاتـش خـبر میداد جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد حجب و حجابش را رعایت میکند زهرا توحید دارد میچکـد از سقـف ایوانش اعجـاز بیـرون میزند از مطـبخ نانش زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش فضهش پیمبرگونه صحبت میکند زهرا چیزی نمیخواهد در این دنیا برای خود فیضی دهـد همـسایه را با ربّـنای خود پهـلـویـش آزردهست اما با خـدای خود هرشب سر سجاده خلوت میکند زهرا یک عـمر در کنج دلش یاد عـلی دارد تـصمـیـم بر یـاری و امـداد عـلی دارد لحظه به لحظه بر لبـش نـاد علی دارد با ذکر مـولایش عـبادت میکـند زهرا با اینکه خـلـقت را برای او بنـا کردند از عالم هـستی حـسابش را جدا کردند هر سیـزده معـصوم بر او اقـتدا کردند پس بر امامان هم امامت میکند زهرا دنیا اسـیر عـشـق پاکـش بـیـشتر ایران محبوب زهرا میشود از هر نظر ایران دیروز در شهر نبی، امروز در ایران سیـدعـلـیها را حـمـایت میکـند زهرا یا قهـر و آتش یا دگر تـسلیم یعنی چه؟ در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟ در ریـسـمان ذلت و تحـریم یعنی چه؟ تفـسیر صبر و استقـامت میکند زهرا از هرم آتش صورت پروانه میسوزد در پیش چشم کودکان، کاشانه میسوزد چون شمع، ذره ذره مرد خانه میسوزد اما صبوری در مصیبت میکند زهرا وقتی که دل را میدهد در دست رهبر هم در پای عهدش میگذارد تا ابد سر هم با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم بـین در و دیـوار بیـعـت میکـند زهرا پا را که داخل میگـذارد از در مسجـد از ترس میلرزد به خود سرتاسر مسجد مـحـو کـلام آتـشـیـناش مـنـبر مـسجـد با خـطبهای غـرّا قـیامت میکـند زهرا بوی شهادت میرسد از لحن سوگندش "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش جان علی را میخـرد با جان فرزندش از هستیاش خرج ولایت میکند زهرا با صورت نیلی و با چشمان کم سویش بـا سـیـنـۀ آزرده و بـا زخـم بـازویـش با لالـههای بسـترش، با درد پهـلـویش از غـربت مـولا روایت میکـند زهـرا هرشب سراغ از مهبط مسمار میگیرد از پا میافتد، پهلویش هر بار میگیرد وقـتی کـمک از شـانۀ دیـوار میگـیرد یعنی که به سختی حرکت میکند زهرا از تـنـدی شلاق بیاحـساس بیدیـن نه از بیحـیـایـی غـلاف تـیـغ بـدبـیـن نـه از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه از درد تنهـایی شکـایت میکـند زهـرا اشک مـرا پـای شب مهـتـاب بگـذارید تابـوت را در گـوشۀ سرداب بگـذارید نزد حـسیـنم نـیـمه شبها آب بگـذارید این روزها دارد وصیت میکـند زهرا همچون پرستویی که بالش گشته آزرده مانند سرو سیلی از باد خـزان خـورده مثل گـلی پـرپـر شـبـیـه یـاس پـژمرده در عرش بابا را زیارت میکند زهـرا فردای محشر باز محشر میشود قطعاً مـادر میآیـد دیـدنیتـر میشود قـطعـاً با لطف او یک طور دیگر میشود قطعاً از ما گنهکاران شفـاعت میکند زهرا خسران زده در کولهبارش در ندارد که در روز رستـاخـیز دست پُر ندارد که هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که نزد خـدا از ما ضمـانت میکـند زهرا هم سینه زن، هم گریهکن، هم روضهخوانش را هم چـایریـز بـیریـا و بینـشـانش را تا دوسـتــانِ دوسـتــانِ دوسـتــانـش را با دست خود راهی جنت میکند زهرا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـاور نداشت زینب كبری كه مـادرش رفته است و جای خالی او در برابرش چـادر نــمـاز فــاطـمـه لالایـی شـبـش دستان پُـر ز مهـر عـلـی بالـش سرش چـشـمان پُـر ستارۀ زینب به در هنوز یادی كـند ز مـادر و محـسن برادرش هر نیمه شب به كنج دلش روضه میگرفت با خاطرات كوچه و سیـلی و مـادرش وقتی دلش بـهـانـۀ مـادر گـرفـته است چـادر نـمـاز مـادر خود را كند سرش مــادر كـبـوتـرانـه پـریـده بـه آسـمــان بـابـا دلـش گــرفـتـه بـرای كـبـوتـرش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
رفـتـی مـرا بـه وادی غـم واگـذاشـتـی تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟ یادش به خیر باد کـه نُه سال پیـش بود آن شب که تـو به خـانۀ من پـا گذاشتی حوریـۀ بـهشت عـلـی! نیـمههـای شـب رفـتی سوی بهـشت و مـرا جا گذاشتی یـاسـین من! چـقـدر غـریبـانه از وطن رفـتی و سـر بـه دامـن طـاهـا گذاشتی کردی بـه هر نفس طلب مرگ از خدا تـا داغ خـویش بـر جگـر مـا گـذاشـتی گردون به دیدهام چه قدر زشت گشته بود آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را هنـگـام مـرگ بـر رخ زیبـا گـذاشـتـی هرکس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود یک قـبـر بینـشـانه بـه دنـیـا گـذاشـتی دار و نـدار من همـه رفت و برای من تـنهـا چهـار کـودک خـود را گـذاشـتی گـفـتـی ز داغ فـاطـمــه و سـینـۀ عـلی «میثم!» چه داغها که به دلها گذاشتی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است چه كنم؟! كار علی بیتو به عالم، زار است! اشـتـیاق تو مرا میكـشد از خانه برون ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است! موقـع آمد و شد، فاطـمـه جان! میبـیـنم دیـده زینب تو مـات در و دیـوار است! به گـواهی شب و، زمزمه مرغ سـحـر اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدار است روز در خانه، پـرستار حسین و حـسَنم كمكم كن! كه نگهداریشان دشوار است! یـاد آن روز كه بـا زیـنب تو میگـفـتـم: دخترم! گریه مكن! مادرتان بیمار است! چاه داند كه به من، عمر چسان میگذرد قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسیار است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـطر بـهـشت میوزد از آسـتـانـهات گل میطراود از در و دیوار خانهات پنهان شده است قـدر تو مانند قـبر تو ای بینشانه کیست که دارد نشانهات؟ مردی که از تبـسم تو شعر میسـرود مبهوت میشد از غـزل عـاشـقـانهات یکـتایی و برای تو همتا فقط علیست سوگـنـد میخـورم به خدای یگـانهات در کـوثـر زلال تو تـکـثـیر میشـویم از دل نـرفـتـنیسـت غـم جـاودانـهات بانو چگـونه میشود از اشک تر نشد وقتی که مرثیه است هـوای تـرانهات بعد از تو خاک بر سر این روزگار باد آتش چرا نـشـسـته بر این آشـیـانـهات بعد از تو، جای خالی تو گریه میکند با اهـل خـانـۀ تـو گـرفـتــه بـهـانـهات صبر علی رسید بهپایان همینکه خواست تـنهـا مـیـان خـاک سـپـارد شـبـانهات دست خدا سـپـرد به دست خـدا تو را آری زمین گـرفت ز دست زمـانـهات
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفـلان من به نان وغـذا لب نـمیزنـند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشـسـته اشک مـرا پـاک میکـند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شـسـتـیـم خـون مانده به دیـوار را ولی از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغـیـره، بد زن من را لگـد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست مـن در اتـاق سـوم و هـفـتـم گـرفــتـهام در این محل برای توچشم تری که نیست از من حسین قـول زیـارت گرفته است از دیـدن تو آرزوی بهـتـری که نیـست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غزل در اوّلین بیت خودش پژمرد و پرپر شد همین که قافیه در دوّمین مصراع، مادر شد بدین علّت که او خیر کثیر و نورالأخیار است کنارش برکت عمر علی چندین برابر شد کسی که کوثر قرآن شود هرگز نمیسوزد غلط گفتند آتش دست بر دامان معجر شد مصیبت هرچه نازل شد پس از او بر عزیزانش شروعش از تبانی کردن دیوار با در شد چه شبها که قنوت خویش را میخواند با یک دست چه شبها که تماشایش بلای جان حیدر شد نظام خانه، بیمادر، ز هم میپاشد و دیدیم پس از زهرا چگونه جمعشان، جمع مُکسَّر شد مبر ای روضهخوان ما را به گودال پُر از نیزه همینجا پشت این در بود که ارباب، بیسر شد مگو در کربلا شد بیبرادر دختر زهرا که اوّل بار زینب در مدینه بیبرادر شد کدامین غنچه در عالم به جز دردانۀ زهرا میان شعلۀ آتش به دست میخ، پرپر شد؟ شبیه فاطمه، مُجِرم به حیدردوستی گردید اگر با آن قد و بالا علی اکبر هم اصغر شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چشم وا کن تا ببـینی حال من را فاطمه تا ببـینی خانه نه، بیت الحزن را فاطمه ای بـهـار آرزویـم با خـزان خود بـبـین زردی رخسار گـلهای چمن را فاطمه بر لباست نقش این سرخی ندیدم تا کنون کی عزیزم بافـتی این پیرهن را فاطمه بس که خون میریزد از زخم عمیق سینهات نیست ممکن تا بشویم این بدن را فاطمه پاسخ این دختران با من، ولی جان علی چاره کن کابوس شبهای حسن را فاطمه بـار سنگـین تـمـام کـودکـانت سهـم من لااقل میبافـتی این یک کـفن را فاطمه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بسوزیم و بسوزانـیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایهاش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچههای شهر علی میبُرد روی شانهاش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشیهای مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد میفهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخـلها هستـند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمـام درد عالم را زنش را عدهای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بقـیـعِ چـشم من از اشک مثل دریا شد شبیکه پای فراقت به این جهان وا شد به عهد پیری خود نیز بر تو خواهم سوخت که در بهـار جـوانی قـدت چنـان تا شد مُصیـبتیست که فـرمودهاند امام شـشم چگونه « ناحِلَهُا لجِسْم» در تو معنا شد به درد لالۀ زخمی گوش تو که نخورد اگر چـه عـاقـبت آن گـوشواره پیدا شد بهفـرض اینکه مدینه پُر است از یاور عـلی برای همیشه پس از تو تـنهـا شد هزار مرتبـه مرگ از خُدا تقاضا کرد برای غُـسـل تو وقـتی عـلـی مُهـیـّا شد دمی که آیـنۀ پهـلـویت مُکـسّـر گَـشـت شـهـادت پـسـر تـشـنـۀ تـو امـضـا شـد خبر رسـیده که در قـتـلگـاه دیـده شدی سر تصاحـب پیـراهـنـش که دعـوا شد مرا به یاد حضورت به روز حشر انداخت قـیامتی که در آن جای تـنگ بر پا شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای مـدیـنه ای حـریم مصطفی ای مـدیـنـه سـرزمـین پُـر بـلا ای مدینه سـیـنه سـیـنای عشق ای مدینه گـلشن گلهای عشق کیست گردیده نهان در خاک تو داده بس حرمت به خاک پاک تو ای بـقـیـع ای آشـیـان فـاطـمـه ای بـقـیع ای مـیـزبـان فـاطـمه ای بقیع زهرا امید حیدر است این امانت دختر پیغـمـبر است خوب ازاین زهرا پذیرایی نما از دل آزرده دل آرایــی نــمــا ای بقـیع بسـیار گـلها چـیـدهای اشکهای چـشم حـیدر دیدهای بود زهرا الگوی صبر و شرف فاطمه بر یازده گوهر صدف ای امـانت دار خـتم الـمـرسلـین داری از انگـشتر احـمد نگـین اینکه در خاک تو مأوا کرده است با در و دیوار نجوا کرده است این که در کنج لحد خوابیده است مهر ورزیهای امت دیده است کرده نـیـلی تـازیـانـه بـازویش از عـدو دیده نـوازش پهلـویش مرتضی تابوت زهرا را به دوش سوی تو آورده شب، اما خموش قامتـش خم گـشته از داغ بتول سر به زانو از غم هجران ملول مینمود از غصه با خود زمزمه نیـمـه شب بالای قـبـر فـاطـمه نیمه شبها شد بقیع جای علی گریه کن ای دل به شبهای علی رازهای خویشـتـن با چاه گفت درد پنهان را به سوز و آه گفت بیمعین شد کودک معصوم او پنـج سـالـه زیـنب و کـلـثوم او بود با طفلان به شهر خود غریب زینبش از مهر مادر بینصیب چون که زینب شد ز مادر نا امید غـربت شام غـریبان را چـشید چون برات غم به زینب داده شد بـهـر غـمهـای دگـر آمـاده شـد اشکریزان بهر مادر دل غمین در بقـیع بودند زینب با حـسین بر رخ افـسردگان لبخند نیست طفل بیمادر دگر خرسند نیست شد" مجـرد " پیـرو این قـافـله چون ز زهـرا دارد امـید صله
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـدیـدم ز چـشـمـان تـو مهـربـانتر ز امـواج دریــای آن بـیـکــرانتـر دلت چون شـقـایق ز غـم پُر تلاطم ز بـاغ بـنـفـشـه رخـت ارغـوانتـر مدالی به بـازوی، نـشانی به سـیـنه نبـاشـد به عـالـم ز تـو قـهـرمـانتر گل عمرت ای یاس خوشبوی احمد به فصل بهار از خزان هم خزانتر سـرشـک تـو ای آسـمـان لـطـافـت ز بـاران فـصـل بـهـاران روانتـر خدا را کدامین غم اینگونه بنـمـود؟ ز مـحـراب قـدّ رسـایـت کـمـانتـر تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی خـدا قـلـب مـا را به هم آشـنـا کرد نبی دست ما را گرفت و دعـا کرد الــهـی در انــبــوه آتــش بــســوزد هر آن کس که دست تو از من جدا کرد دری را که دروازهی آسـمـان بـود ز فـتـنه در او خـصم آتـش بپا کرد همان شعله شد تیغ و در ظلمت شب فروزان سر مرتضی را دو تا کرد همان شعله را بُرد در کوزۀ زهـر به صد حیله در حنجر مجتبی کرد همان شعله در نیم روزی شرربار سر تشـنهکـامی ز پیـکـر جـدا کرد تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی تـو دسـت غـریـب دلـم را گـرفـتی فـراسـوی انـدیـشــه مــأوا گــرفـت جـهـان را بـرای تو ایـجـاد کـردنـد تو در بیتالأحزان چـرا جا گرفتی ز خـار جگـرسـوز طعـنـه گـل من وطن در دل داغ صـحـرا گـرفـتـی شـکـسـتـنـد آئـیـنــهای را کـه با آن غـبـار غــم چـهــرهام را گــرفـتـی بــرای بـــقــای طــریــق امـــامـت ز مـیـخ شـرربـار امـضـا گـرفـتـی تو رود خـروشـان شـرم و حـیـایی که در نیـمـه شب راه دریا گـرفتی تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی و اینک دل و دیـده شـمـع مـزارت و در خانه طـفـلان چشم انتـظارت نـبـی از فـراق تو گـشـته سیهپـوش دل حـضرت حـق بُـوَد سـوگوارت شـده خــون دل لالـه از بیقـراری بــنــفـشــه بُــوَد تـا ابــد داغــدارت صدای تو جاری است در گوش جانم ز تــسـبـیـح و سـجــاده یــادگـارت چه دیدی که با ناله مرگ خودت را تـقـاضـا نـمـودی ز پـروردگــارت بـرای عــلـی هـم دعــای دگـر کـن که بـاشد چو پروانـهای بیقـرارت تو یک بوستان پُر از داغ و دردی بنفـشی و سرخی، کبودی و زردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
قـلـم چـگـونه گـذارد قدم به ساحت تو »توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو« خـدا به یُـمـن شـما رزق میدهد ما را زمین نـشـسـته سر سـفـرۀ قـناعـت تو هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش نـمـیرسـد بـه بـلـنـدای اسـتـقـامـت تو چه آمده به سر مـاهِ رویت این شبها که در تـوان عـلی هم نبوده رؤیت تو هنوز کوثر این اشکها خروشان است چگـونه سـرد شـود داغ بینـهـایت تو تو رفتهای و جهان قرنهاست میسوزد و مانده روی دلش حسرت زیارت تو چقدر دست غزل در برابرت خالیست بـگـو چـگـونه درآئـیـم از خجـالت تو
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
با رفـتن تو جوشن و لشکر، چه فایده عـالـم شـود فـدائـی حـیـدر چـه فـایـده وقتی تو نـیـستی که نگـاهت کند علی گـیـرم کـنـم نـگـاه به اخـتـر چه فـایده از خانه رفته عطر خوشِ نابت ای عزیز در خانه عـود و لاله و عـنبر چه فایده انداخـت فـضه سـفـره و گـفـتند بچهها در خـانه نـیست سـایهٔ مـادر چه فایده با یـادِ کـوچه کاش نخوابد حـسن دگر خـوابی که هست دلـهـرهآور چه فایده بر حـیـدری که شـاهـدِ افـتادن تو بـود گـویـند اگر که فـاتـحِ خـیـبـر چه فایده در را به اشکِ هر شبه تعمیر کردهام مسمار را گرفـتم از این در، چه فایده گیـرم هـزار بـار که قـرآن کـنـند ختم وقـتی جـفـا کـنـند به کـوثـر چه فـایده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشکست ای آشـیانِ درد، عـلـی داشـت تا تو را ای مادرِ پدر، غمش از دست بُرده بود همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را زین درد سـوخـتـیم که ای زُهرۀ منـیر کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک پیـدا نخـواست غـیرتِ شـیر خدا تو را دفن شـبـانـۀ تو که با خـواهـش تو بود فریاد روشنیست ز چـندین جفا تو را تا کـفـرِ غـاصـبان خـلافـت عَـلَـم شود راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را خـم کرد ای یگـانه سـپـیدارِ بـاغِ وحی این هیجـده بهـارِ پُـر از ماجـرا، تو را تحـریف دین، فـراق پدر، غـربتِ علی انداخت این سه دردِ مجـسّم ز پا تو را دادنـد در بـهـای فــدک آخـر ای دریـغ گـلـخـانـهای به گـسـتـرۀ کـربـلا تو را پهـلـو شکـسـتهای و عـلی با فرشتگان با گـریـه میبـرنـد به دارالـشـفـا تو را دارالشفای درد جهـان، خانۀ عـلیست زین خـانه میبـرند نـدانم کجا تو را؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـیتـو چـه کـنـد مولا؟ یا فاطمة الزهرا افـتـاده عـلـی از پـا، یا فـاطـمة الزهـرا وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری افـتـاده ز پـا مـولا، یـا فـاطـمـة الـزهرا بعد از تو علی از پای افتاد و به غم خو کرد با خـانـهنـشـیـنـیهـا، یا فـاطـمة الزهرا چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید تنهـاست عـلـی، تنهـا، یا فاطـمة الزهرا بر خرمن جان او، چون شعله شرر میزد میریخت چو آب اسما، یا فاطمة الزهرا هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم هـم قـبـر تـو نـاپـیـدا، یا فاطـمة الزهـرا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد، شد هر کجا شد حرف ازآن بانو، به نیکی یاد شد گردش تـسبـیح او افـلاک را تدبیر کرد از پـر سجـادهاش روحالـقدس ایجاد شد او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد حُـر هم از یُـمن ادب بر نام او آزاد شد معـنی نـازک برای روضـهاش آوردهام وقت پروازش پرسـتـویی اسـیـر باد شد با پر زخمی دعاگـوی شب همسایه بود دست او روزیرسـان خـانـۀ صیـاد شد این در آتش گـرفـته نیز حـاجت میدهد این در آتش گـرفـته، پـنجـره فـولاد شد روضۀ مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد تا مصیبتخوان کوچه صورت مقداد شد
: امتیاز
|